جمهوری ایرانی، دموکراتیک سکولار

درپي انتشار نظراتي در انتقاد از ديدگاه مهندس مير حسين موسوي در تاكيد بر «استقلال، آزداي، جمهوري اسلامي»، برخي نسبت به اين انتقادها اعتراض نمودند. در اين اعتراضات بيشترين تاكيد بر نامناسب بودن طرح اينگونه مسائل در اين برهه از زمان و با توجه به لزوم وحدت در جنبش سبز بوده است. نظر به اينكه ناشر يكي از اين مقالات(استقلال، آزادي، جمهوري ايراني) ما بوديم، لازم ديده شد توضيحاتي برآن افزوده شود كه اين خود مقاله‌اي مستقل را سبب گرديد.
جمهوری ایرانی، جمهوری دموکراتیک سکولار-
اگر درنيمه سال 1387 از فعالين سياسي باقيمانده از دوره پهلوي در مورد كيفيت فعاليت هاي سياسي و روحيه جوانان فعلي در مقايسه با دهه 40 و نيمه اول دهه 50 سوال مينموديد، قطعا» فعاليت‌هاي آن دوره را منسجم‌تر و با عزمي راسختر ميدانستند و جوانان فعلي را نسلي وازده كه نسبت به سرنوشت جامعه احساس مسئوليتي ننموده و غرق در مظاهر خوشي و بي تفاوتي نسبت به دنياي پيرامون است ميخواندند. و اين چه بسا قضاوتي واقع‌بينانه هم بود. اما چه شد كه در كمتر از يك سال همين نسل بي‌تفاوت با نثار جان خود واينگونه متعهدانه براي تغيير سرنوشت كشور و استقرار دموكراسي پا به ميدان ميگذارد؟
جوامع انساني موجوداتي هوشمند و داراي پيچيدگي‌هاي خاص خود هستند. هر جامعه بنا بر ويژگيهاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي خود از سطحي از پيچيدگي و رفتارهاي خاص تبعيت مينمايد. اين جوامع در سير تحول به سمت تعالي خود در مقاطعي از زمان برآیند تغييرات كمي بطئي را در قالب جهشي كيفي به نمايش ميگذارند. بعبارت ديگر تحولات اجتماعي، مانند ميوة درختان براي قابل مصرف شدن و به نتيجه رسيدن نياز به زمان و تحمل تغييرات جزئي در طي آن دارند. به شهادت تاريخ(نه بر تحليلي جامعه شناختي)، جامعه معاصر ايران در بازه‌هاي 30 ساله آمادگي جهش هاي كيفي در روابط و مناسبات اجتماعي پيدا ميكند. تمامي تحولات كلي كه در اشكال مختلف در حدود يكصد سال گذشته رخ داده اند، تقريبا» از اين قاعده پيروي نموده اند:
• سال 1299 كودتاي رضاشاه و تغيير خاندان سلطنتي
• سال 1332 نهضت دموكراسي خواهي مردم ايران تحت لواي ملي شدن صنعت نفت
• سال 1357 تغيير نظام حكومتي از سلطنت مشروطه به جمهوري اسلامي
• سال 1388 جنبش سبز
در پس هر يك از اين تغييرات با استقرار حاكمان جديد در اريكه قدرت، پاره‌اي رفرم هاي اجتماعي- اقتصادي به بخشي از خواست هاي عمومي پاسخ داده و طبقه يا گروه حاكمه به مدد حمايت اكثريت مردم(واقعي يا ظاهري) مناسبات و سازوكارلازم را براي بسط قدرت خود اعمال مينمايد. اگر اين سازوكار قابليت نوسازي و پاسخ به ضروريات تعالي گرايي جامعه را در خود مستتر نداشته باشد(همانگونه كه تاكنون نداشته است)، پس از مدتي مناسبات جاري و طبقه حاكمه سدي خواهند بود در برابر ميل گريزناپذير جامعه به تعالي و آنگاه خواهد بود كه نيازمندي هاي تغييراتي كيفي بايد در طي دوره‌اي(به باور ما 30 سال براساس شواهد تاريخي) يك به يك مجددا» مهيا شوند.
شوري كه امروز درجوانان اين مرز وبوم شاهدش هستيم،‌ نتيجه رسيدن به اين مرحله از تحول است. اين اتفاق با حداكثر چند سال تغيير قطعي است وگريزي از آن نيست.
اما شرايط پس از تحول چگونه است؟
پاسخ اين سوال بستگي به شرايط وتوازن قواي طرفين دعوي دارد. براي نزديك شدن به تشخيصي واقع‌بينانه از شرايط آتي، دو جريان را مورد بررسي قرار ميدهيم. خواست‌هاي رهبري جنبش فعلي(طيف مهندس موسوي) وكنش حاكميت در مقابل آن و شرايط نيروهاي انقلابي پس از بهمن 1357.
1- خواست‌هاي رهبري جنبش فعلي(طيف مهندس موسوي) وكنش حاكميت در مقابل آن
براساس اطلاعات و اخبار موجود، طيف حاكم به شدت دچار شكاف و تزلزل شده است و كليه اقدامات عجولانه و نابخردانه وي با پافشاري اصلاح‌طلبان به ضد خود تبديل ميشوند. اگرچه قبول شكست و پذيرش خواست مردم معقول ترين گزينه حاكميت براي تحمل كمترين خسارت است ولي با اقداماتي كه از جناح تندروي ايشان شاهد آن هستيم، علائمي دال بر عقب نشيني ديده نميشود. بعبارت ديگر اين جناح با اصرار و تداوم رفتار خشونت‌بار خود، راه بازگشت را هر روز سخت تر و سخت تر مينمايد. تداوم اين رويه، تنها راه حل تضاد پيش‌رو را از طريق روش هاي قهريه(از جانب یکی از دو طرف) ممكن خواهد ساخت كه البته با خسارات سنگين مالي و جاني براي كشور همراه خواهد بود و دستاوردهاي پس از آن چندان قابل پيش بيني نيست.
اما اگرحاكميت در مقابل خواست مردم تسليم شود، دستاوردهاي حاصله چه خواهند بود؟
لابد اولين اقدام توقف محاكمات و آزادي زندانيان سياسي و محاكمه صوري برخي از مسببين كشتارهاي اخير(مانند 18 تير 1378) بوده و اگر بخواهيم پيشتر رويم؛ عزل يا استعفاي احمدي‌نژاد(روش و يا مسائل حاشيه آن موضوع اين بحث نيست) و تكرار انتخابات رياست جمهوري. تا اينجاي قضيه در صورت وقوع، ظاهرا» خواسته‌هاي رهبري جنبش(طيف مهندس موسوي) برآورده شده است و براي ايشان ديگر بهانه اي براي ادامه مخالفت با حكومت و ادامه اعتراضات وجود نخواهد داشت. در انتخابات بعدي هم آقاي موسوي يا يكي از همفكران ايشان بعنوان رئيس جمهور انتخاب و بر مسند قدرت خواهند نشست. البته فرض شده است كه جناح واقع بين تر طيف اصول گرا بر اين طيف مسلط بوده و مقاومت گروه هاي تندرو ايشان را كنترل مينمايد ولي البته طبيعي است كه با قبول شكست از حداكثر توان خود براي مقابله قانوني با اصلاح طلبان بهره برداري خواهد كرد.
در اين شرايط راديكال ترين خواست رئيس جمهور اصلاح طلب ميتواند معطوف و محدود به حذف مسئوليت شوراي نگهبان در تشخيص صلاحيت كانديداهاي مجالس شوراي اسلامي و خبرگان گردد. اين روند از يك سو با مقاومت اصولگرايان مواجه بوده و از سوي ديگر كاهش طبيعي شور سياسي و مشاركت مردمي در جنبش سبز به دليل دستيابي نسبي به خواسته‌ها را درپي خواهد داشت.
اگر مقرر باشد كه براساس سنت تاریخ، با فروکش عزم ملی فعلی، تغييرات كيفي بعدي در حدود 30 سال ديگر در ايران رخ دهد، با توجه به استقبال عمومي از جنبش حاضر و هزينه پرداخت شده براي آن، این دستاورد متاسفانه بسیار اندک خواهد بود.
2- شرایط نيروهاي انقلابي پس از بهمن 1357
این شرایط را میتوان به شرح زیر لیست نمود:
• اکثریت سیاسیون و مردم با نیت سلبی حذف حکومت سلطنتی، رهبری امام خمینی را پذیرفته و بدون توجه یا آگاهی از اصول اعتقادات سیاسی ایشان از وی طرفداری و حمایت مینمودند.
• در گروه های فعال سیاسی به دلیل شرایط خفقان و الویت مبارزه با رژیم شاه، تاکید بر تکوین پایه های علمی عقاید، دیالوگ سیاسی و قوام تئوریک کمتر به چشم میخورد.
• خودمحوری و مطلق گرایی شخصیتی در گروه های سیاسی به شدت وجود داشت در نتیجه هر گروه فقط خود را منادی راستین حق طلبی میدانست.
• در اثر دو عامل فوق، سطح تبادل نظر میان گروه های سیاسی و تعاملات تاکتیکی بسیار نازل بود و حتی توصیه کنندگان به این اقدامات متهم به خیانت میشدند.
مجموعه این شرایط باعث شده بود که نیروهای سیاسی که واقعا» خواستار استقرار دموکراسی بودند و نهایتا» با جمهوری اسلامی ای که پس از کش و قوس های فراوان و از میان فراز ونشیب های گوناگون توسط امام خمینی به مردم عرضه شد، مخالف بودند، یا ندانند که این جمهوری خواست واقعی آنها نیست و از آن دفاع نمودند و یا در قالب گروه های کوچک سیاسی به مخالفت با آن پرداختند.
اگر در آن هنگام گروه ها و فعالین سیاسی با بلوغ کافی تئوریک، خواسته های خود را میدانستند و بر اهمیت اتحاد تاکتیکی حول حداقل های دموکراتیک و بدور از خودمحوری واقف میبودند، سرنوشت انقلاب 1357 چنین نبود. بخصوص آنکه نیروهای تشکیل دهنده جنبش سبز در واقع همان نیروهای سیاسی اصلی پیشبرنده در آن زمان هستند. اگر چنین اتحادی وجود میداشت، خمینی هم تابعی از آن میشد. آنچه که خمینی بعنوان جمهوری اسلامی عرضه نمود تافته ای از پیش بافته نبود. نسخه ای بود که تمامیت خواهان فعلی با همکاری اسلاف اصلاح طلبان امروز که سرمست از حمایت اکثریت توده های مردم برای دگراندیشان حقی قائل نبودند، برای این کشور پیچیدند.
بنگرید به جملات زیر از امام خمینی:
• در ایران اسلامی علما خودشان حکومت نخواهند کرد و فقط ناظر و هادی امور خواهند بود. خود من نیز هیچ مقام رهبری نخواهم داشت و از همان ابتدا به حجره تدریس خود در قم برخواهم گشت. – مصاحبه با خبرگزاری رویتر، نوفل لوشاتو، 5 آبان 1357
• در جمهوری اسلامی کمونیستها هم در بیان عقید خود آزاد خواهند بود. – مصاحبه با سازمان عفو بین الملل، نوفل لوشاتو، 10 نوامبر 1978
• در جمهوری اسلامی زنان در همه چیز حقوقی کاملاً مساوی با مردان خواهند بود. – مصاحبه با روزنامه گاردین، نوفل لوشاتو، 1 آبان 1357
• در حکومت اسلامی رادیو، تلوزیون، و مطبوعات مطلقاً آزاد خواهند بود و دولت حق نظارت بر آنها را نخواهد داشت. – مصاحبه با روزنامه پیزا سره، نوفل لوشاتو، 2 نوامبر 1978
• در منطق اینها آزادی یعنی به زندان کشیدن مخالفان، سانسور مطبوعات و اداره دستگاه های تبلیغاتی. در این منطق تمدن و ترقی یعنی تبعیت تمام شریان های مملکت از فر هنگ و اقتصاد و ارتش و دستگاه های قانونگذاری و قضایی و اجرایی از یک مرکز واحد. ما همه اینها را از بین خواهیم برد. – سخنرانی برای گروهی از دانشجویان ایرانی در اروپا، نوفل لوشاتو، 8 آبان 1357
• ما همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داریم. – سخنرانی برای گروهی از ایرانیان، نوفل لوشاتو، 19 مهر 1357
• برای همه اقلیت های مذهبی آزادی بطور کامل خواهد بود و هر کس خواهد توانست اظهار عقیده خودش را بکند. – کنفرانس مطبوعاتی، نوفل لوشاتو، 9 نوامبر 1978
• نه رغبت شخصی من و نه وضع مزاجی من اجازه نمی دهند که بعد از سقوط رژیم فعلی شخصاً نقشی در اداره امور مملکت داشته باشم. – مصاحبه با خبرگزاری اسوشیتد پرس، نوفل لوشاتو، 17 نوامبر 1975
• دولت اسلامی ما یک دولت دموکراتیک به معنی واقعی خواهد بود. من در داخل این حکومت هیچ فعالیتی برای خودم نخواهم داشت. – مصاحبه با تلوزیون NBC ، نوفل لوشاتو، 11 نوامبر 1978
• من نمی خواهم رهبر جمهوری اسلامی آینده باشم. نمی خواهم حکومت یا قدرت را بدست بگیرم. – مصاحبه با تلوزیون اتریش، نوفل لوشاتو، 16 نوامبر 1978
• در جمهوری اسلامی زن ها آزاد خواهند بود. در تحصیل هم آزاد خواهند بود. در کارهای دیگر هم آزاد خواهند بود. – مصاحبه با هفته نامه گاردین، نوفل لوشاتو16 نوامبر 1978
جملات فوق را خمینی برای فریب مردم نگفته بود، بلکه اعتقاد قلبی وی بود، اما آنگاه که تابعیت عامه از دیدگاه های وی دیده شد، انحصارطلبی ترجیح داد دیگران را نایده انگارد تا جایی که حتی به کرات در این 30 ساله تاریخ نیز قلب گردید. فجایعی که در زندان های جمهوری اسلامی رخ داده است اتفاقات تازه ای نیستند و از ابتدای انقلاب وجود داشته اند ولی چون فقط شامل حال دگراندیشان بود، از منظر هواداران جمهوری اسلامی کار حقی بود. بنگرید به جوابیه ای که به آیت الله منتظری در پاسخ به عبدالله نوری نسبت داده میشود.
کدامیک از مدعیان امروزی؛ شجاعت، صداقت و صراحت و دنیاگریزی این استوره مقاومت را داشتند؟
در 1357 اتحادی از جبهه ملی، نهضت آزادی، مذهبیون سکولار، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی(طیف چپ)، سازمان مجاهدین خلق ایران(که هنوز از انحرافات بعدی فاصله زیادی داشت)، حزب توده، سازمان چریک های فدایی خلق ایران و بسیاری دیگر میتوانست شکل بگیرد که بعنوان یک قدرت بزرگ سیاسی مانع تولد دیکتاتوری دیگری گردد. اما حاشا و کلا که حتی مذاکره میان حزب توده و سازمان فدائیان خلق ایران هم خیانت و وازدگی شمرده میشد تا چه رسد به تفاهم میان مسلمانان و مارکسیست ها! اصولا» سکولاریسم از دیدگاه مذهبیون آن روزها با امپریالیسم و صهیونیسم معادل فرض میشد.
و چنین بود که حکومت هر روز بر طبل حزب فقط حزب الله بیشتر کوبید و اندک اندک راه حذف اقلیت مخالف را به انحاء گوناگون پیش گرفت.
اصرار و عجله مهندس موسوی در تاکید بر جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش؛ از نظر ما ریشه در همان ذهنیت 30 سال پیش دارد. این تکرار شعار حزب فقط حزب الله است. این موسوی است که بر خط کشی میان خودی و غیرخودی تاکید دارد.
به باور ما شرایط حاضر میتواند تکراری از تاریخ باشد با این تفاوت که اکنون بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی به این بلوغ فکری رسیده است که:
• هرکه عقاید سیاسی به غیر از عقاید من داشت، لزوما» عامل دشمن نیست.
• جهان از حالت دو قطبی خارج شده است و این در آشتی پذیری گروه های سیاسی با یکدیگر تاثیر قابل توجهی داشته است.
• استقرار یک دموکراسی سکولار در ایران، فضای مناسبتری را برای ابراز عقاید همه از جمله گروه های مذهبی فراهم خواهد کرد.
• منافع ملی بر تفوق گروهی ارجحیت دارد و گروه های سیاسی پیش و بیش از آنکه به دنبال ایرانی براساس عقاید خود باشند، به ایرانی سربلند و متعلق به همه می اندیشند.
به این دلایل ما معتقدیم که باید پیش از آنکه رهبری طیف موسوی رفتاری مشابه امام خمینی برای جنبش فعلی را رقم زند، با حفظ احترام به شایستگی ها و تلاش های ایشان برای پیشبرد دموکراسی و قبول رهبری ایشان؛ هواداران و معتقدین به تغییراتی ورای قانون اساسی موجود و حامی یک جمهوری دموکراتیک سکولار را در جبهه ای سیاسی متحد ساخت.
اجتماع گروه های سیاسی حول این جبهه:
• حداقل های مورد توافق اکثریت جریانات سیاسی را روشن خواهد ساخت.
• به توده های مردم، گزینه هایی موثرتر از پیشنهادات طیف رهبران فعلی جنبش را ارائه خواهد نمود.
• رهبران فعلی جنبش را به اتخاذ مواضع رادیکال تر تشویق خواهد نمود.
• بر قدرت رهبران فعلی جنبش در چانه زنی با حاکمیت خواهد افزود.
• پس از تغییرات، یک قدرت سیاسی قوی برای مقابله با انحرافات آماده است.
• این جبهه میتواند گزینه جایگزین رهبری فعلی در صورت تشدید فشارها در داخل کشور باشد.
• این جبهه میتواند گزینه جایگزین رهبری فعلی در شرایط ادامه بی عملی رهبری فعلی باشد.
• آشتی تاکتیکی درون حاکمیت به خاموشی جنبش سبز نخواهد انجامید.

برچسب‌ها:

بیان دیدگاه